عاشقانه
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی آمدی خواندی برایم قصه ی تلخ جدایی مانده ام سر در گریبان بی تو در شب های غمگین بی تو باشد همدم من یاد پیمان های دیرین آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد آتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد کنون نشسته در نگاهم تصویر پر غرور چشمت یک دم نمی رود از یادم چشمه های پر نور چشمت آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست ماه من غصه چـــــرا ؟ تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست ! ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کار آن هایی نیست که خدا را دارند... ماه من! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن وبگو که خدا هست،خدا هست! او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد... ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است... این همه غصه و غم این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچیــن... ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت و چــــــرا غصه؟ چـــــرا ؟
نظرات شما عزیزان: